برچسب : نویسنده : 2neyname3 بازدید : 122
تصور کن از خدا گله داری...
به خاطر خواستن چیزی و ندادنش...
شروع میکنی راز و نیاز کردن
دردو دل کردن
خواستن...
بعدش با خودت میگی بذار یک تفال به حافظ بزنم ببینم اصلا اون بالایی میشنوه صدامو یا نه...
بعد بیت آخر تفالت این میشه:
حافظ شکایت از غم هجران چه می کنی
در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور...
نامه ی بیست و نهم...برچسب : نویسنده : 2neyname3 بازدید : 119
شب و روز به چیزی فکر کنی که حتی نتونی برای کسی تعریفش کنی...
حتی روت نشه تو راز و نیازات با خدا به زبون بیاریش و از خودش بخوای...
که با عقل و منطق و شرع و اخلاق هیچ رقمه جور در نیاد...
خدایا کنترل ذهنهامون رو خودت دست بگیر...
برچسب : نویسنده : 2neyname3 بازدید : 157
برچسب : نویسنده : 2neyname3 بازدید : 163
بد ماجرا می دونی کجاست؟
اونجا که لیست دوستاتو باز میکنی دونه دونه از بالا میای پایین و به ته لیست می رسی میبینی به هیچ کدومشون نمیتونی دردتو بگی...
به مامانت نمیتونی بگی...
به خواهرت نمیتونی بگی...
به دوستای صمیمیت نمیتونی بگی...
حتی به تراپیستت نمیتونی بگی...
پس من این درد لامصبو به کی بگم...
دلم ترکید ازبس تنهایی غصه خوردم...
برچسب : نویسنده : 2neyname3 بازدید : 112
اگر شیدایی یعنی 24 ساعته به موضوعی فکر کنی...
با فکرش بخوابی، با فکرش بیدار بشی...
کل شب خوابش رو ببینی...
هر لحظه و هر لحظه و هرلحظه در هر موقعیتی تو یادت باشه...
مدام تمام برخوردها رو تو ذهنت مرور کنی و گاهی لبخند بزنی و گاهی اشک بریزی...
و از شدت دلتنگی احساس کنی تمام قفسه سینت تو فشاره...
اگر شیدایی یعنی این ها...
من تو 26 سالگی یک شیدایی عمیق رو تجربه کردم!
همین...
برچسب : نویسنده : 2neyname3 بازدید : 186
برچسب : نویسنده : 2neyname3 بازدید : 169
برچسب : نویسنده : 2neyname3 بازدید : 208
برچسب : نویسنده : 2neyname3 بازدید : 223